ويژه اشخاصي با سليقه اي خاص و سخت پسند
طراحي بي نظير و زيبا براي مشكل پسندان
آيا به دنبال ساعت خاص و منحصر به فرد هستيد ؟
بهترین کادو برای کسی که دوستش دارید
در رنگ های متنوع
قيمت با تخفيف ويژه فقط 15.000 تومان
بسیار زیبا و شیک
در رنگ های متنوع
رنگ مورد نظر خود را هنگام ثبت سفارش انتخاب نمایید
پدرم خط تو دردفتر دل جا مانده
نمراتی که به لبخند به من می دادی
همه ی ذهن من از خاطره هایت لبریز
رنج هایی که پر از عشق به تن می دادی
از همان لحظه که با یا علی ات پا شده ام
درس آزادگی و مهر وطن می دادی
به نمازت قسم ای جلوه ی ایثار و شکوه
تو به این قافیه ها رنگ سخن می دادی
چه بگویم که زمانه گل من را چیده
که گل از ناز نگاهت به چمن می دادی
مینا توکلی
…………………………………………………….
کارت ملی
ندارم!
دراین عصر جدید.
همه در فقر؛ بگو فقر شدید!
من ؛ تو؛ او: همه دورازخویش
شیوه ها نو ؛ همه با خط جدید
رفت و آمد ؛چه سریع !
فاصله ها ؛ کمترازثانیه ها
ابرثانیه گو – نانو!
فاصله ای نیست بین کسی!
بی خبرازهم شدن این است
بگو؛گم شدن این است
دراین عصر جدید!
متولد شده ام
من دراین عرصه ی پهناورخاک
چه کنم پشت صف نام غریب:
تعجب نکنید ! بیکارم
بیست و پنج ساله ام امسال!
مانده ام … ؛ سال دگر
کنکور؛ اگر امسال نشد
با شرط و شروطی تازه!
با کارت جدید؛کد ملی؛ باز!
ثبت نام با رایانه – فیش بانکی
بنویس پای همان فرم: ندارم!!
کارت ملی من گم شده است
گم شدن این است… ! بی خبرازهم شدن این است دراین عصر جدید! آه یعنی چه!
علی فخری
…………………………………………………….
من همان شمعی که روز و شب فروزد کلبه تاریک را
من همان نوری که از مریخ تابش می زند افلاک را
من همان دریای جوشان موج برساحل زند تبریک را
من همان آتشفشانم هی بجوشم در خودم تاکتیک را
من همان شیر بیابان حامی مستضعفانم دشمن تشریک را
من کیستم ؟
در زمین جویید و هر جا مکتبی در آن ستودم
بذر گلهای محبت در قلوب غافلین اندوختم
خویهای ناپسند نو نهالان هر کجا می سوختم
پرچم عدل و عدالت روی معموره عالم بارها افروختم
وصلت یاران اهم واجباتم پارگی می دوختم
من نگهبان حقیقت باغ گلها هرزه ها می سوختم
من کیستم؟
من فرشته آسمانم در زمینم.
من فرستاده ی حق فرد امینم.
من معلم ای معلم روز تو پاینده باشد.
ای معلم کار تو ارزنده باشد.
ای معلم فکر تو کوبنده باشد.
ای معلم جسم و روحت تا تو زنده سالم و محفوظ باشد.
جاسم ثعلبی
…………………………………………………….
زنگ نقاشی که میشد
معلم می امد
رویه تخته ی سیاه
می نوشت بسم الله
بعد می رفت جعبه ای گچ می اورد
همه جایه تخته رو نقاشی میکرد
همه نقاشی هایش
ساده و زیبا
رنگی از زندگی ما بودند
یادم است
روزی او. ابی دریاو اسمان را قاتی کرد
گفت بچه ها فرقی هست
بچه ها گفتند نه
و معلم ایستاد
گفت اری
فرقی هست
بعد با سکوتی بچه هارو ترک کرد
اری
زنگ اخر بود پایان نقاشی ها
و معلم رفت
وهنوز از خود میپرسم
فرقه ابی دریا بی کران با ابی اسمان پر ستاره چیست؟
وخودم درگیرم
کاش میشد معلم میگفت
کاش …
مجمود خانی
امتیاز : | نتیجه : 5 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 29 |