ويژه اشخاصي با سليقه اي خاص و سخت پسند
طراحي بي نظير و زيبا براي مشكل پسندان
آيا به دنبال ساعت خاص و منحصر به فرد هستيد ؟
بهترین کادو برای کسی که دوستش دارید
در رنگ های متنوع
قيمت با تخفيف ويژه فقط 15.000 تومان
بسیار زیبا و شیک
در رنگ های متنوع
رنگ مورد نظر خود را هنگام ثبت سفارش انتخاب نمایید
گفتگوی مفصل با محمد علیزاده به بهانه انتشار آلبومه دلت با منه
«محمد علیزاده» نه یک کاراکتر و نه یک سوپر استار متفاوت است. او خواننده ایست که با تمام اتفاقات خوب و بدی که برایش افتاده، هنوز هم به حقاش قانع است و خدایش را شکر میکند. راستی خدای عجیب و غریبی هم دارد. خودش میگوید که این روزها خدا بغلش کرده. راست هم میگوید… خدا این روزها او را بغل کرده که آلبومش تا این حد مورد توجه قرار گرفته و به انتخاب اول خیلیها تبدیل شده. آلبومی که زائیده ذهن این هنرمند بعد از هشت سال سکوت و تنهایی است. هشت سال، هشت سال تمام… هشت سال یعنی یک عمر، یعنی یک تاریخ، یعنی یک… بگذریم!
گذشتهها گذشته و حالا محمد علیزاده با همان کلاه معروفش روی کاناپه گرم و نرم وسط اتاق پذیراییاش دراز شده و یکی یکی ترانههای آلبومش را برای من play میکند. عود روشن کرده و بخار نسکافههای داغ، فضا را مثل کافههای خسته و آرام دهه هشتاد فرانسویها کرده. این فضا و دکوپاژ مال بیست روز قبل از این روز است که شما این جملهها را میخوانید. هنوز نه آلبومی منتشر شده و نه کنسرتی در جشنواره موسیقی فجر با صدای محمد علیزاده برگزار شده است. اما او از همین بیست روز پیش میگوید دلش روشن است. با انرژی تمام این جمله را میگوید. جملهای که وسط بخار نسکافه و دود عود، عجیب به دل مینشیند و حالا بعد از بیست روز، خواندن و دوره کردن این مصاحبه برای خود من هم جذاب است. برای خواندن این مصاحبه، عود روشن کنید و با یک فنجان نسکافه داغ (که بخارش بلند شده)، وبه ادامه مطلب بروید
من اسمش را بحران نمیگذارم. تقدیر و سرنوشت من این بود. باید زندگی من این طور میگذشت.
من آدم صبوری هستم. کلا شخصیتام این طور است. چیزی را میخوانم که به آن اعتقاد داشته باشم. چیزی که میخوانم قلب من استو ذهن من است و همین باعث شده به خودشناسی خوبی در موسیقیام برسم. عمر هنری من در این ۸ سال تلف نشده. خدایی بالای سر من است که در این هشت سال، کمکام کرده. هشت سال بزرگتر شدم و بهتر فکر کردم. هشت سال نبوغ و تواناییام افزوده شد و نگاهم به زندگی به اندازه ۸ سال بهتر و عمیقتر شده. در این سالهای تنهایی و سکوت، ملودی ساختم و ترانه نوشتم و حالا با یک تجربه ویژه قرار است برگردم. خدا این طور خواسته و همین برای من کافی است. خدا اتفاقا من را بیشتر از بقیه دوست داشته. باور کن.
خدای من خدایی منحصر به فرد است و این به من قوت قلب میدهد. هیچوقت هم بابت اتفاقات و ماجراهایی که پیش آمد دلخور نشدم. چون غفلت و برخی بیتجربگیها باعث شد این اتفاق بیفتد. آن اتفاقاها و انتشار و لو رفتن آلبومها باید میافتاد تا من الان با این انرژی و تجربه رو به روی تو مینسشتم و یک چنین حال خوبی داشته باشم.
قطعا تلویزیون به دیده شدن من خیلی کمک کرد. نمیتوانم کتمان کنم این جریان را.
ببین اگر شهرت و پول و ثروت قرار است من را از مسیر هنری و رفتاریام دور کند، بهتر است اصلا نباشد و من در همین شرایط فعلی زندگیام را پیش ببرم. مطمئن باش اگر بیست سال بعد هم اینجا باشی، من دقیقا همینی هستم که الان رو به روی تو نشستهام. خداوند وقتی در دل آدمها باشد و برایشان آیندهای را تصویر کند، مطمئن باش تا سالهای سال آن فرد به گونهای که بوده، میماند چون اعتقاداتش دلی است. خداوند است که ذات آدمها را تعیین میکند و ذات من هم همینی هست که تو میبینی. نه تنها اینجا و رو به روی تو. من روی صحنه و در همه اثارم، خودمام. همیشه روحام را به جای جسم برای رو به رو شدن با خیلی چیزها آماده میکنم. سعی نمیکنم نقش بازی کنم و به مردم دروغ بگویم. آدمها خیلی خوب میتوانند دروغ گوها را تشخصی بدهند. دروغ که بگویی ذات و هویت خودت را زیر سوال بردهای و از آن مهمتر خداوند درونات را. من هرگز بواسطه برخی جذابیتهای دنیوی، ذات خودم را زیر سوال نمیبرم.
این تضمین را به خاطر اتفاقات گذشتهام میدهم. سال ۸۵ وقتی قطعه «خداحافظ همین حالا» را خواندم یک آدمی بودم که هیچ کسی من را نمیشناخت و یک دفعه سه ماه روی آنتن بودم. رفتار محمد علیزاده و کردار و نوع خانه و زندگیاش هیچ فرقی با پانزده سالگیاش نمیکرد و شاید خمتر شده بود. این را به تو بگویم که من در تنهاییهایم مینشینم و فکر میکنم که ببین من نمیخواهم صدایی که خدا به من داده باعث ضعف و ضرر و بدی من بشود. این صدا آمده است که من را به تکامل برساند یعنی یک آلبوم مجاز منتشر کردن. یک معروفیّت باید جلوی تکامل من را بگیرد؟ من هیچ وقت این معروفیت را نمیخواهم. میگویند آدمی را آدمیت لازم است و من انسان بودنم برایم مهمتر از خواندنم است به همین دلیل است که میگویم گذشتهام را فراموش کردم.
برو و از خودشان بپرس!
من هیچ موقع صد در صد در مورد چیزی صحبت نمیکنم ولی من همیشه از خدا یک چیزی را خواستهام که هیچ وقت اتفاقات جدید زندگی من، باعث ترمز برای انسانیت و آدم بودنم نشود. پول، شهرت و مقام اینها خیلی چیزهای خوبی هستند ولی کار من را سختتر میکند و امتحان خدا راجع به من بیشتر میشود. یعنی وقتی این پول و شهرت را خدا به تو میدهد دارد بیشتر تو را امتحان میکند ولی من همیشه میگویم خدایا من نبازم. یک چیز به تو گفتم که هدف من انسان بودنم است حرف من خواننده شدن و معروفیتم نیست. به خدا قسم خیلیها از ما خوانندهها معروفتر هستند. مثلا میبینی در صنعت مبل یک مبل خاص معروفتر است و این مهم نیست و اصلا معروفیت چیز عجیبی نیست. شما یک کار خاص انجام میدهی و دیده میشوی. خب این کار خاص باید مانع تکامل شما بشود؟ من اصلا دنبال این نیستم و به همین دلیل است که میگویم «گذشتهام» و تو میگویی «بحران». بله بحران است ولی آن بحران کاری با من نکرده است که من خم بشوم و کمرم را خم کند. بلکه تجربهام را زیاد کرده است یعنی پیشرفتم را بیشتر کرده است و من در همان دوران بحران نشستم و ترانه نوشتم، ترانههایی که در این آلبوم هست و در همان بحران ملودی ساختم این ملودیها تماما زخم دوران تنهایی و بحران آن دوره من است.
به خاطر اینکه من نمیخواهم حسّم را از دست بدهم و نمیخواهم احساسم را از دست بدهم.
نه اینگونه نیست. مگر من از جامعهام دور هستم؟ مگر من آدمهای اطرافم را نگاه نمیکنم؟ من همیشه به دوستانم یک حرفی را میزنم و چند بار هم بیان کردهام و آن این است که ما میخواهیم پشت ماشین بنشینیم و شیشه را بالا بدهیم و در خیابان با ماشین راه برویم و برای مردم موزیک تولید کنیم؟ عزیزم نمیشود. من محمد چه خبری دارم از آن پسری که هفده، هجده یا بیست ساله است و دارد وارد دنیای کار و درس میشود؟ من هم آن را تجربه کردهام ولی از آن سالها خیلی دور هستم. من باید با او زندگی کنم و آن آدم را در خیابان ببینم، آن پسر را باید ببینم و تفکراتش، فکرش و قلبش را ببینم و این باعث خواهد شد وقتی که من برای او موسیقی تولید میکنم او با من همزات پنداری کند. اصلا به چه دلیل یک سری از موسیقیها میگیرد؟ به خاطر اینکه مردم به آنها همزات پنداری میکنند و خودشان را در قالب آن ترانه و ملودی قرار میدهند. من به یک چیز اعتقاد دارم که هرچیزی باعث عقب افتادن تکامل محمد علیزادهها بشود، اگر برایش اتفاق نیفتد بهتر است.
بیست سال دیگر هم مینشینیم و با هم حرف میزنیم و من باز هم همین را به تو میگویم. من از سن پانزده سالگی با این تفکراتم زندگی میکنم. برای همین است که یک سری چیزها برایم ملاک نیست. یک سری چیزهایی که شاید دوستانم خودشان را برایش میکشند ولی برای من اصلا اینگونه نیست و من میگویم همان آدمی هستم که در صف قرار دارم و نوبت به من میرسد. مثل اینکه در صف نان ایستادهای و یکی نفر سوم، یکی نفر پنجم و یکی نفر دهم است. ممکن است آن نفر سومی زودتر نان را بگیرد ولی اشکالی ندارد تو هم آن نان را میگیری. اما تو در آن صف بیشتر ایستادهای، صبوریات بیشتر است و بزرگتر میشوی. هرچیزی را که زود به تو بدهند زود هم از تو میگیرند. اما هرچیزی را که به سختی و مشقّت به دست بیاوری حفظش خواهی کرد. حضرت سعدی میگوید: «مکن ز غصّه شکایت که در طریق طلب به راحتی نرسیدم که زحمتی نکشیدم.» زحمت و سختی برای انسان است و خداوند میفرماید: «من شما را در کبد به وجود آوردم» یعنی در سختی و اگر میخواهی بزرگ شوی باید سختی را تحمل کنی.
اگر نادرست از آنها استفاده کنی و نگاهت نادرست باشد بله صد در صد، همانطور که روی خیلیها این اثر را گذاشت.
فکر نکنی من رویایی هستم و رویایی مصاحبه میکنم. من روی استیج هم همین هستم و استیج من با زندگی شخصیام هیچ فرقی نمیکند و همین هستم. رفتارها چند قسمت میشود اما آن رفتار ثابت یک انسان در همه جا باید یک شکل باشد. این خلوصی که البته تو لطف داری به من در ترانههایم میبینی، این خلوص باید در رفتار من هم باشد و این رفتار روی استیج من هم باید باشد. این استیج باید در خیابان هم باشد و این خیابان باید در خانوادهام هم باشد. جمع همه اینها میشود موسیقی خوب. من آمدهام موسیقی خوب تولید کنم و من آمدهام این رسالتی که دارم را خوب عرضه کنم. برای خوب عرضه کردن آن نباید غرور، غیبت، حسد و کینه وجودم را بگیرد. رمز دنیا به نظر من در یک جمله است و این نظر شخصی من است. وقتی که تو قرآن را باز میکنی به اولین جملهای که برخورد میکنی چیست؟ «بسم الله الرحمن الرحیم» به نام خداوند بخشنده مهربان. خداوند پر از بخشندگی و مهربانی است این بخشندگی و مهربانی به چه معناست؟ یعنی همه اینهایی که من به تو گفتم. ما مگر نمیگوییم از آن منبع بزرگ آمدهایم و اشرف مخلوقات هستیم؟ پس ما باید تلاش کنیم یاد بگیریم که این چیزها را در وجودمان بیاوریم. این چیزها را اگر در وجودمان بیاوریم شهرت، معروفیت، پول و مقام نباید خرابش کند و وقتی کسی به ما احترام میگذارد نباید فکر کنیم که انسان بزرگی هستیم که به ما احترام میگذارند. نه اصلا داستان اینگونه نیست.
سه تا اعتراف! در این آلبوم خواندنهایم را خیلی دوست دارم.
با همه وجودم خواندم.
سورپرایز هم آلبوم اولم بود و این آلبوم دوم من میشود.
در این آلبوم یک ترانه دارم به نام «دل بیتو غم زده» و همیشه به گفتن این ترانه افتخار میکنم و در بخشی از آن گفتهام: «دل بیتو غم زده آرامش منو دوریت به هم زده». همیشه به این ترانه افتخار میکنم و اعتراف سوم اینکه در این آلبوم قطعه «شهر باران» را هم که مردم دوست دارند گنجاندهام و اعتراف میکنم که هیچ وقت فکر نمیکردم این ترک اینقدر محبوب بشود.
هر آن چیزی که خدا بخواهد اتفاق بزرگ و جهانی برایش میافتد. این ترک به سفارش تلویزیون بود و من با تمام وجودم آن را خواندم. من دوستش داشتم اما اعتراف میکنم فکر نمیکردم مردم اینقدر آن را دوست داشته باشند.
این تفکر من واقعا در مورد شهر باران است.
یک ترک بود که من زده بودم. بسیار موسیقی عجیب و غریبی دارد و نرسیدم در این آلبوم قرار بدهم و غبطه میخورم که چرا در این آلبوم نیست. همیشه برای آن ترک آخر را در ذهنم تعبیه کرده بودم و اگر زنده باشم در آلبوم بعدی قرار میدهم. شاید یکی دو سال دیر شود ولی میدانم و به خودم ایمان دارم این موسیقی که زدهام ماندگار است. یعنی تاریخ مصرف ندارد. ولی خب حیف، حیف که در این آلبوم نیست.
بله. حقیقتش را بخواهم بگویم این روزها خیلی فکرم درگیر است. فقط به خدا میگویم خدایا کمکم کن که خودت دیدی من همه کار برای این آلبوم کردم. حتی در انتخاب ترانهها و ملودیها و انتخاب تنظیم کنندهها خیلی با دقت این کارها را انجام دادم. یعنی باورت نمیشود که بعضی شبها خواب کارهایم را میدیدم! باورت نمیشود برای یک کار مثلا یک سازی گرفته بودم و شب خواب میدیدم یک ساز دیگر هم میشود که روی این تنظیم باشد و اینها را خواب میدیدم. یا یکبار من سر ترک «غم دنیا» یک خوابی دیدم که ملودیاش را عوض کردم. بعد از دست خودم ناراحتم که چرا تو ملودی به این خوبی را عوض کردی و این باعث دیده نشدن آن میشود. یعنی این خوابها و این استرسها و این اتفاقات هم میافتد. اما میگویند که: «خدا با منه پس به تو میرسم.»
ببین نمیدانم ولی من به هر هشت ترک یک نگاه دارم، این را جدی میگویم و حرفم کلیشهای نیست.
ترک «برگرد». «برگرد» میآید و میترکاند و قرار است که تا عید همه جا شنیده شود.
میلاد ترابی که دیگر به نوعی جزء خانواده موسیقی من شده است. میلاد سه ترک را تنظیم کرده است و یک ملودی هم به همراه امیرحسین بهادری برای من زدهاند که ترک «غم دنیا» است. «شهر باران» که نظارت بهروز صفاریان و حضور خودش بوده است و با ملودی بهنام کریمی و شعر مجید صالحی. شهاب اکبری دو قطعه «دلت با منه» و «سرزنش» را تنظیم کرده است. یک تنظیم کننده خیلی جوان هم پیدا کردهام که مردم اصلا با اسم و تنظیمهایش آشنا نیستند اما من ایشان را دعوت به همکاری در این آلبوم کردم چون بسیار با استعداد است و یکی از ترکهای محبوب خودم را به او دادم تنظیم کرد. فرشاد حسامی یکی دیگر از بچههایی است که کار تنظیم انجام داده است. ملودیها اکثرا ساخته خودم است و امیرحسین بهادری هم در دو ترک ساخت ملودی انجام داده است. ترانهها اکثرا از خودم است و دو ترک هم محمد کاظمی برایم گفته است.
دغدغه من تولید آلبوم بعدیام است.
چون طرحش در ذهنم هست که چه چیزی تولید کنم. ترانههایش را در آن دوران بحران گفتم اما شاید به این تیم ترانه یکی دو نفر از دوستانم را اضافه کنم. دغدغه الان آن است و ملودیهای آن و تنظیم کننده را هم میدانم که باید با چه کسانی کار کنم. اما دغدغهٔ بعدی این است که آلبوم بعدیام را میخواهم نه به شکل متفاوت چون هر وقت این حرف را میزنیم خراب میشود ولی میخواهم باز یک چیز نویی را در آن بگویم. یعنی محمد علیزاده با یک حرف جدید و یک تفکر جدید. چون فکر میکنم باز بزرگتر شدهام. یعنی سن من و بزرگتر شدن من باعث میشود که تفکراتم نیز بزرگتر بشود. دغدغهام این است ولی این روزها خیلی خیلی زیاد استرس کارم را دارم و میدانم که خدا کمکم میکند.
ببین نمیشود تضمین کرد اما قول میدهم خوب کار کنم. این را قول میدهم به خاطر اینکه باید خوب کار کنم و نباید خودم را وارد حواشی بکنم.
آخر کاری نداشتهام که مصاحبه کنم.
من دوست دارم موسیقیام حرف بزند. زندگی شخصی من سه یا چهار نفر از دوستانم هستند و من یک پسر خیلی خانگی هستم و نمیگویم روابطی ندارم نه، رابطه زیاد دارم اما بیشتر درگیر کار خودم هستم. آن موقع اگر این کار را نکردم و الان میخواهم این اتفاق را بیشترش کنم به خاطر این است که آن موقع کاری نکرده بودم. آدم با یک یا دو یا سه ترک که نمیآید حرفی بزند و کاری کند فقط دلیلش این بود و کلا زیاد از شلوغی خوشم نمیآید و من این نیست و هر آنچه هست خداست.
ببین میشود دو ماه دیگر بگویم؟
دلم پر از اتفاقات خوب است چون دیگر نوبت من است. نوبتی هم که باشد نوبت من است. این را ننویس اما به خودت میگویم اگر این آلبومم برایش اتفاقات خوبی بیفتد بیشتر از اینکه خوشحال بشوم که آلبومم گرفته است، خوشحالم از اینکه خدا با من آشتی است.
نه. آنجا هم آشتی بوده اما آنجا گوشم را گرفته بوده و میخواستم بروم در این کوچه اما گفته نه بیا باید بروی در این کوچه.
لطف داری. اینها شعار نیست که بیان میکنم و من با این تفکرم زندگی میکنم. خیلی شاید پشت سرم حرف زدند خیلی آدمها آمدند گفتند که من ناتوانم و در جاهای زیادی من را ناتوان دانستند اما اینها هر روز من را خوشحالتر میکرد که چقدر من بزرگم و بزرگ شدهام که آدمها در موردم حرف میزنند.
درباره : اخبار , اخبار متفرقه ,امتیاز : | نتیجه : 1 امتیاز توسط 5 نفر مجموع امتیاز : 5 |